امشب یه چیزی اومد توی ذهنم و خیلی هم خندیدم هم خوشحال شدم.

پارسال و پیارسال همیشه وقتی برف شدید میومد و با هم خونه ای و دوستام میرفتم بیرون

به این فکر میکردم که اگه جدی پول شو (ک، گرگ زاده) پای قولها و حرفایی که خودش زده بود و خودش قولش رو داده بود میموند

من میتونستم الان یه دوست خوب داشته باشم و توی این برف و سردی اگه حتی دو ماه یه بار یه ساعت میدیدمش و باهاش گپ میزدم چقدر حس خوبی میداشت. چون اینو بارها بهم گفته بود که من برعکس همه دخترام و خیلی خلاف امواج شنا میکنم. یا قبل اومدنم به اینجا همیشه بهم میگفت که خیلی دوست داره بشینه با من گپ بزنه.

اینها خیلی توی ذهنم مرور میشد.


امروز به این دوست ایرانیم گفتم اینو.

بهش گفتم که ادم روزای اول یه چیزایی توی ذهنش هست که توی سالهای آینده بهشون میخنده کلی.

خیلی خندیدیم.

محمد همیشه میگفت که جدی سابق (گرگ زاده پول شو) روانی هست. من حقیقتش هیچوقت باورم نمیشد.

تا که شد! روانی نیست. جامعه بهش فشار اورده. شمر توی کانادا زندگی نمیکنه. هرچی وضعت بهتر باشه بهت سخت تر میگذره چون وضعت توی ایران بهتر بود.

همیشه بهم میگفت که هر شش ماه یه بار میزنه از کانادا بیرون و تا مدتها برنمیگرده (مزایای داشتن ددی پولدار)

و این سم هست. تو باید دو سه سال اول رو توی جامعه مقصد بمونی که هم اشنایی کامل بهش داشته باشی هم اینکه اون هفت لایه دلتنگی و سختی و مشکل رو پاره کنی و ازش دربیای. بیرون رفتن و اومدن زیاد باعث میشه تو توی سطحیات بمونی و برای همینم هست که نصایح اینجور ادمها اغلب اشتباه از اب درمیاد.

خلاصه بچه ها 

چند سال دیگه ممکنه به فکرهای الانتون بخندین :)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کلیبی tukanbazar معماری کفسابی به ساب عکس دوربین های دیجیتال دانلودی صنايع دستي اصفهان | خريد ميناکاري اصفهان | هداياي تبليغاتي دانلود رایگان گلچین بهترین ها Jackie