برای فرست یر ریپورت، سمینار، و دفاعم یکی از استادام از دانشگاه yale اومده بود.

و توی Illinois کار کرده بود قبلنا.

میگفت من خیلی دوست دارم که تو نمیترسی (و اینو چند بار بهم گفت و کامنتهایی هم که روی پایان نامه م گذاشته بود همین ها رو نشون میداد) و جواب میدی و حرف میزنی. خیلیا حرف نمیزنن و ساکت میمونن. همیشه منو به بی کله بودن تشویق میکرد :)

من ندیدم که کسی Submissive باشه و به جایی برسه.

حقتو گرفتن با بی ادبی فرق داره. 

توی این دو سال و سه ماه خیلی روی این چیزها کار کردم.

یکی از مسائلی که همیشه توی ذهنم هست اینه که اگه برگردم به گذشته از صابخونه اولم شکایت میکنم.

ولی از یه طرف اون بنده خدا یه خانم مهروبن کوته فکر تیپیکال اینجا بود.

ما قرار نیست راه بریم و به همه درس زندگی بدیم که.

شکایت ازون و کشوندنش به دادگاه وقت من رو میگرفت و اعصاب و زندگی و شخصیت اون رو ازش.

در نتیجه شکایت ازون جایز نبود.

ولی تا ادم میتونه باید از احمقها و بیمارها دوری کنه.

چون اینها فایده که ندارن.

دلتم نمیاد حالشونو بگیری.

حوصله هم نداری روشون کار کنی.

در نتیج باید بی خیالشون بشی و هر از گاهی بهشون یه چیزی بگی یا بفرستی و اگه ببینی امادگی دارن باز کار میکنی روشون نشد که مهم نیست :)





مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نوین درمان دانلود اقدام پژوهی خرد منتقد ماهي سرد آبي اسفنـــدگی گلیم