با یکی از خانم های جشن تولد دوست شدم :)

قراره با هم بزنیم بیرون

اینها همه شون از تورنتو اومده بودن و هیچ کدوم مال شهر ما نبودن.

اومدنی داشتم اوبر میگرفتم بیام خونه 

این خانم گفتش که نه ما میرسونیمت.

بهشون گفتم نه واقعا با اوبر میرم (واقعا هم میخواستم با اوبر بیام چون مردم مسئول ایاب و ذهاب من که نیستن، از قبل فیگر اوتش کرده بودم) گفتن نه! و لطف کردن منو رسوندن. این زن و شوهر چقدر ماه و نایسن!

بعضی ادمها رو وقتی باهاشون صحبت میکنی به جز حس خوب هیچی دیگه نمیگیری.

ازین زن و شوهر و از هرکسی که توی اون جمع بود این حس خوب رو گرفتم.

منتقل کردن یعنی.


خانومه وقتی منتظر شوهرش بودیم برگشت گفت تو چه موهای خوشگلی داری.


بوسم کرد بچه ها :)

من کلا یه پسر یا مرد بوسم کنه میگم اوکی فاین.

یه جنس مونث بوسم کنه تا روزها و هفته ها خوشحالم! یه حس خوب میگیرم. چون فارغ از جنسیتم بوسیده منو :)))


یه جور حس خوبه.



یا وقتی گی ها منو بوس میکنن یا بغل خیلی خیلی حسم خوب میشه :)



خلاصه

وقتی این حرفو زد یاد اون موقع افتادم که توی ولنجک وسط برف و یخ میدیدی (اون موقع اوبر و لیفت نبود، اتوبوس شرکت واحد اصلا ولنجک نمیومد هر دو ساعت یکی میومد! خصوصی هم چیزی نداشتیم هیچ اتوبوس خصوصی ای نبود و تاکسی هم یه دونه تاکسی مرکز توی بازار ولنجک (اون بالا) بود که اونام همیشه سرگرم حرف زدن بودن و گوشی رو برنمیداشتن!!! بماند که هزینه زندگی توی ولنجک بالا بود و سخت بود تاکسی گرفتن، گوگل مپز هم نبود!!)

میدیدی برف و یخ ریخته همه جا و نمیشه راه رفت (البته صد در صد بهتر از کانادا بود) و یه خانمی لطف میکرد نگه میداشت و سوار میشدی و تو راه میگفتن تو چه پوست خوبی داری! کاش بشه پوست رو پیوند زد ازت میگرفتیم! و من اوایل وقتی 18 سالم بود فوری میترسیدم که نکنه میخوان منو بن و اینجوری میگن؟! بعدها عادی شد!

یا هر وقت توی دستشویی خانم ها توی دانشگاه موهامو باز میکردم فوری دخترا میگفتن تو چه اتومویی میکشی که موهات اینقدر صاف و روغنی و کلفته؟ هم خوابگاهیم همیشه شوخی میکرد که بهشون بگو که اتو مو رو به تو ازون دنیا هدیه دادن و همیشه باهاته (منظورم ذاتا اینجوری بودن موهام بود).

اینجا خیلی خیلی شنیدم که همه ش این وایت ها میگن کاش موها و چونه و دندونای تو مال ما بود (یا میگن تو چشم درشتی یا میگن کاش پوست ما مثل تو لک و جوش نداشت).


خلاصه بچه ها

به شدتتتتتتتتتتتتتتتت حس خوبی گرفتم از مهمونی این جشن تولد.


آهان کلی کادو برده بودم :))))

یه سینی نفیس 

یه تابلوی زیبا که بچسبونه روی دیوارش 

یه بسته شوکولات خوشگل لاکچری به قول ارسطو عامل

و یه کارت تبریک تولد 

و دو تا ساک تولد 


شما نیازی نیست اندازه من ولخرجی کنین اگه رفتین تولدی جایی. من دوست داشتم اینها رو ببرم چون دوستم گفته بود که نیازی نیست غذا بیاری و ما غذا پختیم و. اینکه تو این مدت بهم محبت کرده و اینکه دوسش دارم.

ولی بیشتر از همه کادو برده بودم. دفعه دیگه باید یه جوری هدیه ببرم که بقیه خجالت نکشن. همه دو تا دو تا اومده بودن من تنهایی رفته بودم.

حس خیلی خوبی به این دختره و این خانواده دارم :) انگار خواهر بزرگیه که نداشتم هیچوقت. دوسش دارم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

موسسه بین المللی سفیران صلح Chad مواد مخدر علمي.پژوهشي.ديني ساعت کلکسیونی ساختمون گالری ساعت مد یزد