شب ها راه رفتن رو خیلی دوست دارم.
باید حتما غروب بشه و تاریک بشه البته.
غروبها از ساعت شش تا هفت میرم استارباکس، و از ساعت هفت تا نه راه میرم توی تاریکی.
بهم خیلی قدرت میده.
کمک میکنه متمرکز بشم و تصمیمات درست بگیرم.
با اینکه شبه و هیچ کس نیست معمولا،
چون کاناداییا از همه چی رونده ن،
نه تفریح میرن،
نه خانواده دارن،
نه احتماعی هستن،
ولی شاید بگم بهترین حسش همون شب بودن و هیچ کس نبودن هست.
به جرات میتونم بگم هر کشور و شهری که رفتم توی زندگیم، دب اکبر و دب و اصغر، و یه سری صورت فلکی ها رو پیدا کردم.
دوست دارم خیلی موفق بشم.
درباره این سایت