چند روز قبل بهم گفت که این سفیدها مخصوصا سفیدهای اروپا و کاناداو استرالیا (و نیوزیلند) نمیدونم چرا اینقدر افسرده و منزوین، اینها همه ش به معادله باخت-باخت فکر میکنن.

چرا اینها عوض نمیشن؟

چرا اینها درست نمیشن؟

چرا اینقدر افسرده، تنها، و خلاقیتن؟

 

ازش پرسیدم،

الان اگه یکی بیاد بگه پسر گل، اجازه بده ت رو ببرم از ته، ولی در عوض همه دنیا رو میدم دستت، اصلا میشی رئیس جمهور امریکا، ایا قبول میکنی؟

 

بنده خدا با تعجب نگاهم میکرد که این چه ربطی به افسردگی و خودخواهی اینها داره؟!

 

بهش گفتم این خودخواهیو افسردگی و تنهایی و خودمحوری، توی وجود اینهاست،

از بچگی باهاش به دنیا اومدن، همیشه همین رو دیدن و بزرگ شدن باهاش،

جزوی ازونهاست،

غرور اونهاست، جزو بدن و روح اونهاست،

 

جدا کردنش هم دردناکه، هم نقص محسوب میشه براشون (انگار الان به من بگن تو باید از صبح تا شب بشی یا دروغگو بشی یا غیراخلاقی بشی) هم اینکه اصلا زندگی رو بدون اون تصور نمیکنن، مثل ناخن نیست براشون که هر هفته دو بار کوتاهش کنن و بندازنش دور (قسمتهای رویی و بالایی رو)، براشون عین قلبه، عیر الت تناسلیه.

 

گفت قانع شدم :|

 

کلا وقتی همه چیز حساس میشه من با مثالهایی درباره الت تناسلی کارم رو پیش دوستان خیلی نزدیک جلو میبرم (دو سه نفر توی دنیا)، اینجوری بهتر میفهمن :)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بهرتین سایت تفریحی بیوگرافی میرزا محاسبات اکچوئری و بیمه اينجا زنونس تورهای مسافرتی داخلی و خارجی ارزان ماشين آلات کشاورزي و ساختماني و راه سازي آشنایی‌با‌شهدای‌صومعه‌سرا