من یادمه وقتی که توی یه پستی کاملا توهین کردم به پسرای ایرانی چون میدیدم که همه شون توی کانادا چقدر ادعا جا به جا میکنن و چقدر تهی هستن در نتیجه عقده رو خالی کردم سر مخاطبای بدبخت وبلاگ

یادمه کامنت دونی اون پست رو بستم.

و ملت از شرمندگی بنده در پست قبل ترش دراومدن!

اقای یگانه یه وقتایی یه پستهایی میذاری که ادم میخواد همون جا یه کامنت بذاره ولی کامنت دونیت بسته هست!


یاور میبینی کامنت دونیش بازه ولی پیچیده مینویسه. 

یعنی من هر دو پاراگرفی که میخونم احساس میکنم دارم خاقانی میخونم:

صبح‌دم چون کله بندد آه دود آسای من

جون شفق بر خون نشیند چشم خون پالای من


درباره اون قضیه برندینگ و هایپرمارکت و اینها، دقیقا همینجوره.

ملت توهمن همش

ملت میگن اوکی استیوجابرز تونست! ما چرا نتونیم؟ یعنی ملت ایران در جا خودشون رو هم وزن و قد استیو جایز قرار میدن!

چند وقت قبل دارم با دوستم صحبت میکنم

میگه من میخوام ریسرچ ساینتیست بشم

بهش میگم ببین اینها غالبا پی اچ دی میخوان و تو مستر داری.

میگه خب صبر میکنم تا پیدا شه!

بابای من هم صبر کرد تا دختر بزرگش بچه بیاره ولی هنوز نیاورده!

ملت ایران میبینی تلاششون صفر، ادعا هوار هوار. یادمه من لیسانس شیمی قبول شدم. از پزشکی و دارو و دندان به شدت حالم به هم میخورد و دختر این رشته نبودم. نخوندمم. راضیم. همه به من توپیدن. یادمه بهم گفتن تو بی عرضه ای. تو لیاقت نداری دکتر شی. نمیدونم تو اصلا قبول نمیشی. یادمه خونه اولمون، همزمان مامایی دانشگاه ازاد و شیمی دانشگاه ازاد (مثلا رتبه 1236094 اورده بود) قبول شده بود. مادرش به مادرم گفت بهش گفتم مهیا چرا بری شیمی بخونی شیمی که اونجا هست این مریم بیکار داره میخونه. آخرش که چی! شیمی رو همه میخونن برو مامایی بخون که استخدام شی. یادمه اونروز خیلی سوختم. ولی صبوری کردم. الان مادر محیا و خودش هر روز 30 بار زنگ میزنن که تو رو خدا راه پیدا کن دخترمون از لیسانس شیمی بخونه (بعد 30 سال). ملت فکر میکنن خب حالا یه رشته خزی بوده مریم خونده چرا ما نتونیم؟! ملت نمیفهمن من سالهاست، بیشتر از ده ساله که در به در با دو تا چمدون ازین کشو میرم اون کشور. 

خیلی حرفها دارم

یا یادمه این گرگ زاده (پول شو) کسخل میگفت تو (درست 5 ماه بعد اومدنم به کانادآ) 90 درصد راهو اومده فقط مونده ده درصدش اونم بزودی تموم میشه.

هر دفعه اینو برای دوستام گفتم یه دل سیر خندیدن.

اتفاقا مشکلات و مئسال پیش روی من توی اون دوسال بعد ازون 5 ماه خیلی خیلی بیشتر بود منتها ادم دوستای خوب پیدا میکنه، محیط رو میشناسه و قوی تر میشه و راحت تر میره جلو و حل میکنه.

برای کسی نود درصدش حل شده که شوهر داره، شوهر مسئولیت گرفتن پی ار رو به عهده داره. مثل گرگ زاده ددی و مامیش 100 هزار تا کنار گذاشتن حداقل براش (یکی از دوستای من توی تورنتو پدر و مادرش نهصد هزار تا دادن بره خونه بخره، پیدا نکرده، گفتن دویست هزار دلار هم میفرستیم برو بخر!!) و میتونه بدون نگرانی توی کانادا زندگی کنه و با ارامش امتحان زبان بده و نگران اقامت و ماندن و پول و هیچی نباشه. من کلی دختر میشناسم توی تورنتو که اویزون شوهر شدن و اومدن و همینجوری دارن زندگی میکنن. طرف 4 سال بعد ازدواجش کار پیدا کرده. 4 سال بعد موندن توی تورنتو.

کسخل زیاده.

تنها چیزی که من یاد گرفتم اینه که به تلاش و کوشش خودم ادامه بدم و با کسانی تعامل کنم که کمکم میکنن قوی تر بشم و از جنس خودمن و مایه ازار و دردسر نیستن.

درباره اون دوستتون که زیبایی شکم کرد هم من نمونه زیاد سراغ دارم!


اون گدائه مشهدیه هم باحال بود :) همون که در راه خانه عمه شما رو دیده بود :) ما تو بچگی یه اقا گدا داشتیم که اسمش اقا سبد بودو لباس سید میپوشید. میگفت من گدا نیستم به من صدقه ندین!!! یه بار من بهش یه پنجاه تومنی دادم (حدود بیست و سه سال قبل) عصبانی شد! و پولو گرفت و فحش داد و رفت که مگه من گدام که اینقدر پول میدی!! اون موقع یه کلوچه 10 تومن بود. کلوچه گیلان ها. نون 5 تومن بود.

پنج تومن!


حرومزاده تو اگه گدا نیستی چی هستی؟!!!

پدر سوخته عوضی.

خلاصه آدم جالبی هستین.

اینکه مثل من چایی زیاد میخورین (مثل اسب) هم برام جذابه :)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجله اینترنتی نیمکت دوره آموزشی نورپردازی گرگان چند شعر کوتاه ... Wes قلم مجازی نیلوفر آبی پومودوروهای شبانه ترنج بانو فروش محصولات بی نظیر دانلودی و فوری